قاتل شاخ و دم ندارد!

خفه می‌شوند. چیزهای زیادی در دلم جمع کرده بودم تا وقتی رسیدیم به او، داد بزنند، اما همه‌ی آنها خفه می‌شوند. خب حق دارند. اصلا خودم انگار که آنها را خفه کرده باشم. شاید یک طناب قرمز دور گردن همه‌شان انداخته باشم.

خب راستش این اصلا به نظر من اتفاق عجیبی نیست‌ آدم ها همه یک روزی قاتل می‌شوند. شاید یکی در ده سالگی و یکی دیگر در صد سالگی. چه فرقی می‌کند؟ قاتل قاتل است. مگر نه؟

اصلا شاید این همه که از وجودمان حرف می‌زنیم، بزرگ نباشیم. نه اینکه نباشیم، نمی‌خواهیم که باشیم اصلا. وگرنه قاتل که نمیشدیم‌ دیگر؛ می‌شدیم؟

بعضی از ما که چیزهای درونمان را می‌کُشیم، باز آنقدر حواسمان هست که برگردیم و جنازه‌هایشان را از کف دلمان جمع کنیم. اما بعضی های دیگرمان آنقدر حواسمان از سرِ جایش دور شده که سالیان سال، یک مشت جنازه‌ی بدبو و پوسیده را با خودمان راه میبریم و غافل از اینکه بویش حتی از چشم‌هایمان هم احساس می‌شود.

چیزهای درونمان را کشته‌ایم و نشسته‌ایم دور همدیگر از خورشید و زمان و عشق و ماهی می‌گوییم. قاتل که شاخ و دم ندارد؛ مگر نه؟

---------------------------------------------------------

* چیزهای درونمان.... چی‌ان به نظرتون؟


+ در آغوش حق:)

جمعه ۲۴ دی ۹۵ , ۱۴:۱۱ یک دختر شیعه
ما همه دخترانی هستیم از نسل هیتلر ...( :
اینو بخون : )
http://khateratekhanomez.blogfa.com/post/4
هووووممم:)))
اینو خونده بودم قبلا از تو لینکای وب خودتون...
مشکل اینجاست که فکر می‌کنیم رویا پردازی بده. در صورتی که اگه به اندازه باشه، اتفاقا لازمه:)
این لینکم خیلی خوبه:)ممنون:)
شنبه ۲۵ دی ۹۵ , ۰۰:۱۳ دخترِ انار :)
هر کس که از هدف یا به قول کوئیلو رویاش دست بکشه حالا به هر دلیل به خیال خودش قانع کننده ای حتی این کار رو کرده و خب روند تکراری حرکت جامعه ما نشون از این داره که اکثر ما این کار رو میکنیم
یه جای کتاب کیمیاگر هست که میگه:
آدمها از اینکه به دنبال مهمترین رؤیاهایشان بروند می ترسند زیرا احساس می کنند شایسته آن رؤیاها نیستند و قادر نخواهند بود به آنها برسند.
واقعا وحشتناکه گذروندن عمر با این دید
به امید روزی که همه ما به خودمون اعتماد کنیم و به رویاهامون جامه ی عمل بپوشیم و هر انسانی بهترینِ جایی که دوست داره باشه، باشه :)
آره...اکثر ما اینکارو می‌کنیم. و زندگیمونو محدود می‌کنیم به همون چیزای رایج و جرات نداریم پامونو جلو تر بذاریم.

کیمیاگر تو لیست خوندنه ولی خدا میدونه کی نوبتش بشه:))) 

آره باید حرکت کنیم تا دیر نشده...

+ دلم براتون تنگ شده بود:))
+چیزهای درونمون یعنی چیزایی که بیرونمون نیستن:دی
شمع گیرم که پس از کشتن پروانه گریست..
قاتل ازگریه ی بیجا گنهش پاک نشد!!
(احساسات اان؟!چیزای درونمون؟)
:))))
خخخخ میدونی چیزای درون میتونن بیرون هم باشن.... اونم وقتی که اینقدر لبریز ازشون باشیم که به بیرونمون هم تراوش کنن:)))

هووم:) چه شعری بود:) ما هم مثل همون قاتلی میمونیم که گناهمون پاک نمیشه.... ولی خب میشه جبرانش کرد:)

+ رویا، هدف، انگیزه، امید، حرکت، احساسات .... یه همچین چیزایی تو خودمون داریم دی:
چه وحشتناک . نمی دونم چیارو کشتم و نمیدونم چه جنازه هایی با خودم حمل می کنم. وقتی ندونم پس چطور میتونم بریزمشون بیرون؟؟
خب به نظرم اول باید ببینیم اصلا کشتیمشون یا هنوز جون دارن:) ینی باید برگردیم و به خودمون نگاه کنیم تا بفهمیم:)
بعدشم به نظرم باید جنازه ها رو - اگه جنازه‌ای هست- بریزیم بیرون تا بوی تعفنش خفه‌مون نکنه.... ولی جالبه که اونا بازم درونمون به وجود میان:))) این دفعه دیگه نباید بکشیمشون:)) باید رشدشون بدیم^_^
واقعا هم بعضی وقتا فقط چشم ادم ک حرف میزنه!

آره درسته
چ نظرات یا جواب های طولانی تنبلیم میکنه بخونم:|

بحثش طولانیه خب و مهم البته:)
تنبلی نداره که این دو سه خط
بنظرم یه تقلب بزن از ته صف بیارش اون بالاها :))
چون خوندنش برای حال الانت خیلی مناسبه :)

+ دل من هم خییییلی زیاد نعیمه یِ خوب و روشنم :) ❤

اخ اخ اخ حق الکتاب میوفته به گردنم خخخخ
الان شما گفتین که دیگه خیلی اومد بالاتر:)))

+ :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend