هذیانات یک دانش‌آموز مدرسه نرفته دی:

ما امروز مثل این خارجی ها تصمیم گرفتیم یک‌شنبه‌ی خود را استراحت بنوماییم دی:

البته استراحت که چه عرض کنم:/ آدم وقتی امتحان داشته باشد و سه درس دیگر را هم بخواهند بپرسند، و هیچ کدام را هم نخوانده باشد، و صبح بلند شود ببیند حالش مساعد نیست، این یعنی خدا خیلی هوایش را دارد دی: البته فقط خودم میدانم که حالم آنقدر ها هم بد نبود دیییی:

ولی خب الان میخواهم بروم مدرسه:/ اگر شما بودید بین این دو تا گزینه کدام را انتخاب میکردید؟؟؟

۱) مدرسه ۲) کوزت‌وارانه کار کردن در خانه    

دی:

آدم بالاخره یک جاهایی مجبور می‌شود بین بد و بدتر، بدتر را انتخاب کند اصلا:/ آن هم چون باید یک سی‌دی حاوی اطلاعات محرمانه را به دست کسی برساند(: نه واقعا فکر کرده‌بودید که مدرسه بد است و کوزت‌وارانه کار کردن بدتر؟ به هیچ وجه:/ اصلا بدتری از مدرسه وجود ندارد!!! 


خلاصه که یک‌شنبه‌ی خوبی بود(: لذت بردیم بسی(: ولی در ادامه‌ی این یک‌شنبه، آنقدر کار روی سرم ریخته که .... (: احتمالا آرامش قبل طوفان را تجربه کردم:)


* از سری پست‌های همینجوری، دور همی:/

** در آغوش حق:)

یکشنبه ی غم انگیز؟! :))
غم انگیز نه... مزخرف:/
چه چیزا:|
چی ؟ اینکه نرفتم مدرسه؟:)
:))
بالاخره که مدرسه پیچونده شد ..
بععععععله:))))
راستی مرسی:))
نه همین که نرفتین و اینقدر خوشحالین!!والا ما اصن این چیزا عادی شده:))از بعد عید هم که دیگ اصن نمیریم:)
خواهش می‌کنم:)
عادی شده؟ :)))) بعله بچه های پیش که کلا از نظر مدرسه خیلی راحتن:) بچه های ما که سر صف هم ننیان حتی:/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend