ولی پی‌نوشت رو حتما بخونید :)

ولی به نظر من از قشنگترین جلوه‌های پاییز، موقع طلوع و غروب خورشیده. ابرهای معمولا کوچولو و منقطع ولی زیاد، نور خورشید میتابه بهشون، نارنجی و زرد و قرمز میشن؛ رو پس زمینه‌ی آبیِ آسمونی. من می‌میرم برای اون لحظه‌. دلم میخواد ساعت‌ها چشم بدوزم به آسمونی که این شکلی باشه و فقط نگاهش کنم؛ یک دلِ سیر.

صبح‌ها که میرفتم مدرسه اگه آسمون اون شکلی میبود، انرژیم هزار برابر میشد. حتی روزایی که تمرین عملی رانندگی داشتم، بعضی‌وقتا که به غروب میخوردیم، اگه آسمون اون شکلی میبود هزار برابر بهتر رانندگی میکردم و از رانندگی لذت میبردم؛ از عجایب روزگار :)

من میگم همینکه خدا برای آسمون، رنگ آبی رو در نظر گرفته یعنی خیلی هوای دل آدم‌ها رو داره. یعنی هر وقت خسته بودی و حالت بد بود و ناامید شده‌بودی، یه نگاه به این حجم بزرگ آبی بنداز و مطمئن باش منم هستم همین دور و بر... 


+ میخوام از تایم فضای مجازی هنوز هم بیشتر بکاهم و به تایم مطالعه غیر درسی‌م بیفزایم. میشه کتاب‌های حال‌خوب‌کنی معرفی کنید که ترجیحا داستان عاشقانه نداشته باشن و پر از زندگی و امید باشن؟ البته کتاب‌های معمایی و علمی-تخیلی هم خوبه :))) کلا کتابی که بتونم باهاش چند دقیقه از متن زندگی خودم جدا شم و با شخصیت‌هاش زندگی کنم... یه همچین چیزی خلاصه دی : منتظر پیشنهادای خفنتون هستم =)


* در آغوش حق :)

پردازش

روزهاست که میخوام بیام و بنویسم و بگم که هر آدمی با رویاها و آرزوهاش زنده‌س. هر آدمی با هدف‌های منحصر به فرد، فکرهای منحصر به فرد و رویاهای منحصر به فرد زندگی میکنه. شاید این وسط خیلی‌ها باشن که به کپی پیست کردن همه‌ی اینها عادت کرده باشن ولی موضوع اینه که ما اگه آدمی پیدا کردیم که تو این شلوغی دنیا هنوز به آرزوهای انحصاری‌ش بها میداد، باید با کلنگ بیفتیم به جون برج رنگارنگ رویاهاش و خرابش کنیم یا کمکش کنیم اون حجم عجیب از رویاهای رنگی رو به واقعیت تبدیل کنه؟

همیشه هر وقت یه نفر من رو اون‌قدر امینِ خودش دونسته که برام از عمیق‌ترین و اصلی‌ترین هدف‌های زندگیش حرف بزنه، تمام قدرتم رو صرف این کردم که برای رسیدن به هدف‌هاش براش پل بسازم، امیدوارش کنم، از رویاهاش حمایت کنم و نذارم جا بزنه. اما نمیدونم چرا هر وقت به یک نفر اعتماد کردم تا براش از عمق زندگیم حرف بزنم، انگشت اشاره‌شو گرفته سمتم و بهم گفته «ببین همه اینا خیلی خوبه‌ها ولی تو خیلی آرمانگرایی...» و من فقط تا همینجا‌ی حرف‌هاشونو گوش میدم. نمیدونم آرمانگرا بودن دقیقا یک تعریفه یا تخریب؛ فقط میدونم برای من مثل یک فحش میمونه، بس که هرکس که فقط گوشه‌ای از رویاهام رو دید، سعی کرد با همین یک کلمه همه‌ش رو آوار کنه رو سرم. 

همین چند روز پیش، آخرین امیدم رو هم از دست دادم و... و فکر میکنم برای طی کردن یک مسیر بلند و طولانی و پر از چاله‌، تنها بودن شاید سخت باشه ولی به امتحانش می‌ارزه :)


* هنوز هم هرکس میفهمه تربیت معلم نزدم، یه نگاه عاقل‌اندر سفیه بهم میندازه و میگه «امیدوارم پشیمون نشی»  =| منم امیدوارم، اما اگر هم پشیمون شدم روزی، به تک تک انتخاب‌های این روزام احترام میذارم. 


** پارسال تو مسیر کنکور فکر میکردم هیچ‌کی جز خودم نمیتونه کمکم کنه. امسال فکر میکنم هیچ‌کی جز خودم نیست که کمکم کنه. 


*** بعضی وقتام بابت فعالیت‌های بیشترم تو اینستاگرام عذاب وجدان میگیرم و حس میکنم دارم به وبلاگ خیانت میکنم دی:


**** واژه‌ی «رویاپرداز» از رویا و پرداز تشکیل شده و پردازش یعنی تبدیل کردن یک ماده‌ی خام به چیزی کارآمدتر و مفیدتر... 



+ در آغوش حق (:



زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend