غول انتخاب رشته (2)

هیچ وقت فکر نمیکردم قضیه ی انتخاب رشته اینقدر بغرنج باشه. اوایل براش استرس نداشتم. با خیال راحت دفترچه رو میخوندم. تو کانالهای مختلف درمورد رشته های مختلف میخوندم. مجازی و واقعی نظر آدمهایی رو که پشت کنکور موندن یا به رشته های مدنظر من رفتن میپرسیدم. فکر میکردم و فکر میکردم. اما الان همه ی اینا با استرس همراه شده. استرسی که گاهی از شدتش نفسم تنگ میشه. معده م دوباره شروع میکنه به آلارم دادن. درست مثل پارسال که از حال بد ده روزی تو راه دکتر و آزمایشگاه بودم اما الان دیگه میدونم همش از استرسه و تنها کاری که میکنم اینه که رو مبلای نارنجی لم میدم و پاهامو تو شکمم جمع میکنم و دستمو رو معده م فشار میدم و بازم فکر میکنم. اونقدر فکر میکنم که خوابم ببره و دوباره تو خواب هم فکر میکنم. وقتی بیدار میشم حالم خوب نیست و واسه همین حتی نمیتونم با یه لیوان هات چاکلت خودمو خوشحال کنم. دوباره فکر میکنم و بعد میرم و خودمو تو سایت های دانشگاه ها و دانشکده های مختلف خفه میکنم. هیئت علمی ها و عکس ها و امکانات دانشگاه ها رو یه نگاهی میندازم و هر لحظه بیشتر تو خودم میپیچم و با خودم فکر میکنم که دلم میخواد تا آخر دنیا پشت کنکور بمونم و هیچ وقت نرم دانشگاه. فکر میکنم دلم میخواد تا آخر دنیا خودمو تو همین اتاق رنگارنگم زندانی کنم و تو بعد از ظهرای بلند تابستونی دزیره بخونم و بوکمارک درست کنم و فروشگاه های اینترنتی رو بالا و پایین کنم و هیچ وقتم هیچی ازشون سفارش ندم. فکر میکنم دلم نمیخواد هیچ وقت برم تو اون خوابگاه های رنگ و رورفته ای که دراش قیژ قیژ میکنه و همه چیش با یه عالمه آدمایی که نمیشناسم مشترکه. دلم نمیخواد برم تو شهرای خشک تر از اینجا و به جای حیاط سبز خونه، بیابونای دانشگاه ها رو نگاه کنم. دلم نمیخواد برم شهرای شمالی و لباسام از شدت رطوبت هوا بچسبه به تنم و حتی وقتی یه جوراب میشورم هیچ وقت خشکِ خشک نشه.

گاهی فکر میکنم قدرت انتخابی که خدا بهمون داده یه جور آپشن مثبته یا عذاب الهی؟ آخه چی از این دردناک تره که آدم پشیمونِ اشتباهای خودش باشه؟ الان فقط دلم میخواد لم بدم رو یکی از مبلای نارنجی و پاهامو تو شکمم جمع کنم و اونقدر فکر کنم تا خوابم ببره و بعد وقتی مهر شد یکی بیدارم کنه و بگه پاشو برو فلان دانشگاه درس بخون یا بگه پاشو دوباره واسه کنکور بخون و منم بدون هیچ اعتراضی همون کارو بکنم. دلم نمیخواد دیگه فکر کنم که از کدوم مسیر برم و هر کدوم از این هزارتا مسیر چه مزیت هایی داره یا چه ضررهایی داره یا تو اون مسیر زندگیم چه شکلی میشه یا فلان و بهمان. از فکر کردن دیگه حالم داره بهم هم میخوره. از آینده نگری و تصمیم درست و "دیگه هرجور خودت میخوای" حالم به هم میخوره.

فقط انتخابای زندگیت رو جوری گلچین کن که فردا پس فردایی حسرت به دلت نمونه که با خودت بگی کاش این کارو میکردم!!
سخت‌ترین مرحله برام همینه... چون الان چندین راه جلومه و در واقع درمورد هیچ کدوم از این راه‌ها مطمئن نیستم که پشیمون نمیشم :/ 
:))
به قول این فیلم خارجکیا ایزی اییییییزی!
آروم باش دختر چی شده مگه؟!
شاید بخاطر اینه سردرگمی و خودتم نمیدونی چی میخوای.فازت چیه الان؟روانشناسی؟پیراپزشکی؟!چی؟
من کلا هف هش تا انتخاب دارم اصنم دلم نمیخواد تا آخر عمرم پشت کنکور باشم:دی
:)))
آروم ترم از اون روز و اون لحظه‌ای که این پست رو نوشتم :) 
اون لحظه یهو مواجه شدم با اینکه دانشگاه‌ها نوشته بودن ما هرچهارتا گرایش روانشناسی رو تو دانشگاهمون داریم اما تو دفترچه اصلا گرایش‌ها مشخص نشده... و داشتم فکر میکردم منی که روانِ بالینی میخوام، یهو برم سر کلاس ببینم روانِ صنعتی سازمانیه :/// که خب حالا این با پرس و جو حل شد ولی شک و تردید من نه :))) چون بالاخره روانشناسی ریسک بزرگیه برای من :)
من وقتی خوابگاه‌ها رو دیدم عکساشو، دلم خواست به هرقیمتی شده هیچ وقت نرم خوابگاه و همیشه تو همین اتاقم بمونم حتی شده به قیمت پشت کنکوری شدن :/// با خوندن آخرین پست حریربانو یه کم از این ناراحتیم کم شد :)
جمع کردن پاتون نشون دهنده استرستونه. چون این حالت همون حالتیه که ما توی شکم مادرمون داشتیم و توی اون حالت احساس راحتی و امنیت میکردی و شما با اینکار میخواید اون حالت رو شبیه سازی کنید و این نشون میده خیلی ترس و استرس دارید و احساس ناامنی میکنید. دلیلش ترس از انتخابه،اینطور نیست؟
بله خب، استرس که پدرمو درآورده واقعا... اما یک علت دیگه‌ش هم درد معده‌ست که در اون حالت دردش کمتره :)
انتخاب برای من همیشه کار سختیه حالا چه برسه به این انتخاب که قراره بهترین سالهای عمرم رو تحت تاثیر قرار بده. و اینکه ترس نیست، یه جور سخت‌گیری و دل‌دل‌کردنه.
:)
یه برگه بردار و بنویس !
از اولویت ها و رشته ها اصلا دسته بندی کن بگو این رشته اینجوری و اون یکی چه معایب و مزایایی داره ،،،
اینجوری راحت تر تصمیم میگیری.
آره این بهترین راهه... در واقع من تو خیلی از تصمیم گیری‌ها همین کارو میکردم اما الان کلا یادم شده بود انگار از این عادت همیشگیم :/ 
ممنون بابت یادآوریش :))))
انتخاب رشته معمولا عذاب الهیه که فقط تو ایران دامن بچه های این مرز و بوم رو می گیره جاهای دیگه از این عذاب الهی ها ندارن :)))

به علایقت حسابی توجه کن و واقعا اگه رشته ای رو دوست نداری اصلا سمتش نرو حتی اگه همه بگن خوبه .. 
جدی ندارن؟ :/ واقعنم عذاب الهیه :))))

اوهوم ... حتما‌.‌ .. یه بار ازش زخم خوردم و دیگه دلم نمیخواد تکرار شه :)))
شاید بدرد خورد
http://amanecer.blog.ir/post/13
بدرد خورد :)
مرسی ؛)
سلام! قرار بود بعد کنکور بیام اینجا ببینم چه خبره :)
نگران خوابگاه نباش بابا! اولش سخته ولی بعد جوری وابسته می‌شی بهش که دیگه دلت نمیاد نمیاد درست تموم شه:)
:)))))
امیدوارم :) البته میشه بالاخره محیط رو با یه سری تغییرات جزئی دلپذیرتر کرد :)
برو اینجا رو ببین تو اینستا تا متوجه بشی اولویت اول باید علاقه باشه:
@majidhosseini
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend