شناس و ناشناس گفتنش با خودتان، ولی بگویید حتما.... حتما....

این آدمِ واقعیِ دنیایِ مجازی -شاید هم نسبتا مجازی- حالا نیازمند حرف‌های واقعیِ آدم‌هایِ واقعیِ دنیایِ واقعی‌ست.

هدف از این همه چیدن واقعیت و مجاز کنار هم، گیج کردن خواننده نیست. هدفم این است که به نفهمیدنی‌ترین شکل ممکن بگویم دلم برای حرف‌هایتان تنگ شده. برای کامنت‌های ریز و درشت دلگرم کننده‌تان. برای ناشناس گفتن‌هایتان و برای آدم‌ها -و شاید بهتر باشد بگویم دوست‌ها- ی واقعیِ یک فضای ...

ولش کن دیگر. 

  • مهم این است که تیک ناشناس فعال است، دلم تنگ شنیدنِ شماست، از ۲ تیر تا حالا در اینجا بسته که نه ولی باز هم نبوده، و مهمترش اینجاست که اسمارتیز دلش می‌خواهد به جای این‌که پست بنویسد، کامنت بخواند از هرآنچه تا حالا نگفتنی بوده، هر آنچه راز دل بوده، از درد دل‌ها و مشغله های دوستانِ جانش چه شناس و چه ناشناس. اسمارتیز تصمیم گرفته گوش بشود و اگر لازم بود، جواب هم بدهد (:
زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend