از لحاظ روحی یه سری نیازها دارم:
- با یه نفر دعوا کنم.
- روزی هزار بار بگم از مردم متنفرم.
- با هیچکی حرف نزنم.
- چاقو بخورم. (این واقعا یه نیاز جدی عه) دلم یه درد از این نوع میخواد... سوزش وحشیانه و درد فراوونی که ارتوپدی نباشه.
- کرونای خفیف بگیرم و دو هفته قرنطینه شم و از همه چی فاصله بگیرم.
- یه پارتنر میداشتم و درمورد همه چی باهاش حرف میزدم (خودسانسوری نکردمش دی:) عمیقا حس میکنم نیاز دارم به صحبت کردن با یه آدم امن در قالب ارتباطی متفاوت با اون چیزهایی که تا الان داشتم. در همین لحظه من خانوادهای دارم که بینهایت رابطه خوبی دارم باهاشون و مطمئنم هر لحظه بخوام میتونم باهاشون صحبت کنم. دوستهای خوب زیادی هم دارم. اونقدر که برای منِ درونگرا خیلی هم زیاده. اما اون چیزی که حس میکنم نیازه، هیچ کدوم اینا نیست...
- دهن یکی رو سرویس کنم.
- کارآموزی کنسل شه.
- کیسهام کنسل شن.
- کار جدیدی که گرفتم زودتر شروع شه.
ولی...
حس میکنم الان دارم رنج روحی و روانی زیادی رو تحمل میکنم. چهره و میمیک صورتم و احوالات همیشه کمحرفم طوریه که کلا کسی متوجه حالم نمیشه. در واقع بدترین و بهترین حالتم در نظر دیگران انگاری زیاد. قابل تشخیص نیست (مگر خانواده و دوستان نزدیک و کلا کسی که رو رفتارم زوم کنه)
و خب... حقیقتا گاهی دام میخواد کسی بدون اینکه من ازش بخوام باهام همدردی کنه و بگه چته... صادقانه، دلم کمی ترحم و همدردی میخواد.
اینقدر این روزها خودمو برای آذمها توضیح دادم و دوباره برداشت اشتباهی کردن و... از اینکه مدام خودمو توضیح بدم خستهم. نتیجه؟ به هیچکی هیچی نگو...
- دوشنبه ۱۰ آبان ۰۰