+ دمِ سال تحویل، تقریبا از نیم ساعت قبلش تا نیم ساعت بعدش، خدا برایمان از آسمان رحمت میفرستاد. و این عشق ترین و مهربانانه ترین هدیهی خدا بود:)
++ عمه را میدیدم که روی سنگ مزار مادربزرگ آب میریزد و دست میکشد رویش. گلویم فشرده میشود، نه برای عمه که امسال مادربزرگ را ندارد، بلکه برای دختری که امسال مادرش کنارش نیست...:(
+++ ۹۶ میتواند همانی باشد که باید؟ سوال غلطیست. در واقع باید پرسید: میتوانم در ۹۶ همانی باشم که باید؟ : )
++++ هدفهای نود و ششتان را نوشتید؟:)
+++++ راستی برای شادی روح آتشنشانها - که به نظرم غمناکترین اتفاق ۹۵ بودند- صلواتی راهی کنید لطفا:)
++++++ این هم عیدیهای داده شده:) برای مادر و پدر یک عدد آبنبات و برادر و خانمش آبنبات به همراخ کتاب:) بابا چند ثانیهای به عیدی عجیبشان فقط زل زده بودند و هی اینور و آنورش میکردند و منتظر بودند که من یک کلکی زده باشم و مثلا پشت آن آبنبات یک چیزی چسبانده باشم:))))) ولی خب هیچ چیزی جز آبنبات نبود دی:
- دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵