بعد از جلسهی خصوصی من و مامان و بابا و پشتیبان گرامی، قرار شد که بعد از هر پسرفت، من دو هفته هر روز و مداوم ظرف بشورم و بعد از هر پیشرفت، مامان و بابا برایم یک کتاب بخرند(((: که برای اولین بارش هم «من او»، «ضد» و «کار باید تشکیلاتی باشد» را گرفتم(:
دفعهی بعدش هم پسرفت کردم که خب کوزت وارانه دو هفته پای سینک پیر شدم (ایموجی مظلوم نمایی در حد مواجهه کوزت با خانم تناردیه)
دفعهی بعدترش یک پیشرفت خیلی خیلی نامحسوس داشتم که خب نهایتا به خرید چند عدد خودکار رنگی به عنوان جایزه بسنده کردم.( البته درست ترش این است که بسنده داده شدم:/ )
و حالا، فردا، میرویم که یک پیشرفت درست و درمان داشته باشیم:) البته به پیشنهاد مامان این دفعه به جای کتاب، قرار است برویم یک کافه کیک که تازگیها باز شده و من نمیدانم چرا اینقدر دوستش دارم(: خب البته کتابهای فصل تابستان، در حال پست شدن هستند توسط یک دوست خیلی خیلی خوب(((:
+ مامان: خب مامان و بابای مهدیه که اینکارو (بماند چه کاری) کردن.... چرا ما نکنیم؟
من: خب اگه مامان و بابای مهدیه خواستن بندازنش تو چاه، شمام منو میندازین تو چاه؟:|
والا:/
++ با شروع ۹۶ خیلی از خودم راضی ترم(: خیلی(: و این خیلی خوبه(:
+++ تصمیم گرفتم یه بخشی راه بندازم تو وبلاگم تحت عنوان: اسمارتیز طورانه:) که خب وقتی خواستم راهش بندازم، تو یه پست مجزا خبر میدم و میگم که چیه:)
++++ خیلی شیرینه که دوستی های مجازی کم کم به دوستی های واقعی تبدیل میشن:) اونم از نوع دل به دل راه دارهش:)
+++++ ارواحنا فداک یا بقیةالله...
++++++ مصداق اینم: دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی؟/ یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی:)))))
* در پناه حقترین حقها=) جمعهتون خوب و مهربون با بوی نرگس(: