بعد از اینکه دکتر سونوگرافی جملهی «مشکل خاصی نیست» را بر زبان آورد، همهی خانواده و حتی من در یک یاس فلسفی فرو رفتیم. حتی اگر خانم دکتر کمی مهربانتر بود، شاید از او میخواستیم ویدیو چک کند:/ مگر میشود مشکل خاصی نباشد؟ به واقع انتظار همهی ما این بود که مشکل خاصی باشد. حتی ترجیح هم میدادیم که مشکل خاصی وجود داشته باشد. تحت هر شرایطی به نظر میرسد وجود یک مشکل خاص و تلاش در جهت رفع آن، سودمندتر از این باشد که تیر در تاریکی بیندازیم و فقط براساس حدس و گمان مراحل بعدی درمان را طی کنیم.
همه چیز از قانون پایستگیِ مشکلات معدهی من منشأ میگیرد. در واقع مشکلات معدهی من نه به وجود میآیند و نه از بین میروند، بلکه از نوع و زمانی به نوع و زمان دیگری تبدیل میشوند. حالا هم معدهام من را در یک بازه ی زمانی حساس، گوشهی رینگ گیر آورده و تا می تواند میزند.
از جمله مکالمات شکل گرفته بین من و معدهام این بود که من با بر زبان آوردن جملهی «خوب نمیشی دیگه نه؟ حالا حالتو می گیرم. فکر کردی کی هستی؟» سعی در کم کردن روی معده خود داشتم؛ آن هم با خوردن انواع خوراکیهای سنگین. سپس معده میفرمود «بچرخ تا بچرخیم». و همانا سایر روند مکالمات در خالی شکل میگرفت که من یا از درد معدهی گرام به خود میپیچیدم و یا در کش و قوس مطب دکتر «خ» بودم.
حالا، پس از اعلام آتشبس بین من و معده، آن هم توسط شش نوع قرص عزیزم که این روزها از آب هم حیاتی تر هستند، بعید میدانم معدهی من به این سادگیها دست از رفتارهای خشونتآمیزش بردارد. گویا من به جای معده، عربستانی در حفرهی شکم دارم که آتشبس سرش نمیشود و هرروز موشک میپراند به این سلامتی تکهپارهی یمن شده ام.
-----------------------
* مصداقِ «حال ما خوب است، اما تو باور نکن» (:
+ در آغوش حق =)
- شنبه ۲۸ مرداد ۹۶