روزانه طور (:

یک‍ ۱ : تراز آخرین آزمونم نسبت به قبلی‌اش ۵۰۰ تا رشد کرده‌بود. این برای من به منزله‌ی یک موفقیت بزرگ و البته دو سه‌تا کتاب جدید بود و هست:))


دو ۲ : یک‌شنبه بود که داداش و زن‌داداشم از کرمان آمدند و قبل از آمدنشان یک پروسه‌ی تمیزکاری (شما بخوانید کوزتی) پشت سر گذاشته شد.


سه‍ ۳ : کلاس‌های سال پیش‌دانشگاهی‌ام از ۲۰ مرداد شروع شد. به قول یکی از بچه‌ها «مرداد آدم بره مدرسه دیگه نوبره والاع!» 


چهار۴ : فردا خانواده‌ی عروسمان هم از کرمان تشریف می‌آورند و یکی دو روزی مهمان ما هستند. این برای من به معنی یکی دو روز کوزت بودن است دی: (مشخصه با مهمان و مهمانی رابطه خوبی ندارم یا بیشتر توضیح بدهم؟:/)


پنج‍ ۵ مامان و بابا طی یک عملیات انتحاری بر ضد امنیت روانی اسمارتیز، تصمیم گرفتند فردا شب یک مهمانی بدهند. از آنهایی که فامیل‌پدری و مادری(کل خاندان) همه هستند. دستِ کم یک چنین مهمانی‌ای یک هفته هماهنگی و تدارکات می‌طلبید ولی مادر و پدر طی یک ساعت چنین تصمیمی گرفتند:/ و من یک سکته ناقص رد کردم و با سوال‌های متعددی روبرو شدم : «من چی بپوشم؟»، «یعنی فقط من باید پذیرایی کنم؟!»، «پس درسام چی؟»، «کی خونه رو تمیز کنیم؟»، «اتاقم که فاجعه‌س، اونو چیکار کنم؟؟:/»، «الان دقیقا چیکار کنم؟:/» و... . به این ترتیب شد که از آن لحظه به بعد، من تمام تلاشم را کردم که مادر و پدر را راضی کنم که کل مهمانی را در رستوران بگیریم و لازم نباشد مبل‌ها را جابجا کنیم. خوشبختانه تلاش‌هایم با موفقیت همراه شد و مادر و پدر راضی شدند همه مراسم را در رستوران بگیریم یوهاهاها:)))) 


شش‍۶ هفته‌ی دیگر آزمون دارم و یک عالم درس نخوانده و برنامه‌ای که نود درصدش انجام نشده و نمی‌شود و من عقب می‌مانم از برنامه‌هایم. 


هفت‍ ۷ هفته‌ی دیگر هم قرار است برویم شمال دسته جمعی:) بعد از ۹ یا ۱۰ سال:|| البته با اینکه برنامه خیلی فشرده است، من خوشحالم:) به جنگل و دریا و آهنگ‌های چارتار و شعرهای فاضل نظری که فکر می‌کنم روحم شاد می‌شود اصلا :) در واقع این تنها بخش خوب و خوش شلوغی این روزهاست :) 


هشت‍ ۸ چرا وسط این حجم از شلوغی و کار و کوزتی من دارم اینجا پست می‌نویسم؟! الله اعلم :) فقط اینکه دعا کنید همه چیز به خوبی و خوشی برگزار شود و این یک هفته‌ی شلوغ، مثل همه‌ی شلوغی‌های یکهویی زندگی‌ام ختم به خیر شود:) 


نه‍ ۹ در آغوش حق‌ترین :)))


* نظرات باز است :)

منم امروز زن داداشیم اومد خونه مجبورم شدم از دررس بزنم خونه رو تمیز کنم :) 
منم از برنامم عقبم .
خدا بخواد میرسیم دوشنبه هم وعده دیدار دارم با مشاور باید برسم : )
موفق باشی عزیز 
من دیگه کلا از برنامه این هفته و هفته آینده‌م کوتاه اومدم دیگه بس شلوغ پلوغه اوضاع:) ان‌شاءالله جبرانش می‌کنم:) 

امیدوارم به برنامه‌تون برسید:))) 
موفقیات:)
سلام
ایشالا شمال خوش بگذره
سلام علیکم:)
خیلی ممنون:)
ان شا الله که همیشه مهمونی و خوشی باشه :))) 

مهمونی سخته ولی دیییی: ان‌شاءالله همیشه خوشی باشه :))))
موفق تر باشی اسمارتیز جان. ؛)
خیلی ممنون و متشکر حوای عزیزم :))))
:*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend