مثل یک تماشاگر -تماشاگرِ هر چیزی- که چشمانش ضعیف است و در عین حال مشتاق دیدن جزئیاتِ چیز تماشاییاش است، چشمانم را ریز کردهام و با دقت نگاه میکنم. در واقع چشمانِ فکرم را تا حد ممکن ریز کردهام که جزئیات را بفهمم و از پس کلمات، چیزی به دست بیاورم که تأمینم کند.
شاید لازم باشد پیش خدا بروم و عینکی طلب کنم که فهمم را بالاتر ببرد. حس میکنم دارم بین یک عالم کلمهی نفهمیدنیِ انسان معاصر کور میشوم؛ کورِ کور.
* پ.ن۱: تماشایی است ولی هرچیز تماشایی قابل استناد و قابل قبول نیست. گاهی کفری میشوم از دست خودی که حاضر نیست چیزی را به این راحتی بپذیرد.
* پ.ن۲: اینکه از خوشحالیام برای برد پرسپولیس یا برای برد تیم والیبال نمینویسم، دلیل بر وجود نداشتنش نیست دی:
* پ.ن۳: امنیت و آزادی... امنیت و آزادی... امنیت و آزادی... شما نظرتان دربارهی این دو چیست؟ وجود دارند اصلا؟
* پ.ن۴: اگر نمیخواستم حرفهایتان را در مورد این کلمات بدانم، اینها را در دفتر خاطرات خیلی شخصیام مینوشتم! (:
+ در آغوش حق :)
- چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۶