فقط دارم سعی میکنم به روی خودم نیارم که از صبح گلوم درد میکنه و چشمام خستهس و همش خوابم میاد. دارم سعی میکنم به خودم تلقین کنم که «نه اسمارتیز، تو سرما نخوردی». و خب خودمم میدونم که خوردم:/
و خب فقط همین رو توی کلکسیون خوشبختیم کم داشتم:/ کافیه واسه سرماخوردگی فقط دو ساعت از تایم مفیدم از دست بره، در اون صورت حتی اگه خودمو بکشم هم بازم به برنامهم نمیرسم:/
نتیجه گیری : هیچ وقت دو تا کار رو نکنید ۱) کار امروز رو به فردا موکول کردن ۲) چیدن برنامه در فشردهترین حالت ممکن
خب البته راهی جز فشرده چیدن برنامه هم نداشتم:/
به هر حال، اگه واقعا سرما خورده باشم (میبینید؟ هنوزم دارم از واقعیت فرار میکنم:/) مجبورم به افتخارِ دو سالهی «دکتر نرفتن برای سرماخوردگی» پایان بدم و به خاطر یه سرماخوردگی ساده برم دکتر و آمپول هم بزنم حتی. امسال شوخی بردار نیست متاسفانه و کنکور هم «ببخشید، حالم بد بود، نخوندم، میشه یه کم باهام راه بیاید» سرش نمیشه!
* نکتهی مهم: تو این نه ماه باقی مونده، بیشترین مطالب وبلاگ احتمالا اون پست های عاشقانههای من و کنکور و همین غرغرانه ها باشن:/ در نتیجه شما چندتا راه دارین. اول که از همه آسونتره اینه که دکمه قطع دنبال رو بزنید(مسلما خوندن غرغرهای یک کنکوری جذابیت خاصی نداره). دوم اینکه از عنوان، حال و هوای مطلب رو بفهمید وکلا پست های با این مضمون رو نخونید. سوم هم اینکه همتون بگید اینقدر غرغر نکنم و به جای اینکارا بشینم درسمو بخونم و در اینجا رو تخته کنم. که خب این راه به موفقیت نمیرسه چون تازه در ادامه میخوام از برنامههام و روند پیشرویم هم بنویسم و این کار فقط به خاطر اینه که نوشتن به ذهنم نظم میده. پس تو این چندماه، احتمالا همش قراره ناله و فغان و یا در حالت خوشبینانه، خوشحالی و اینا دیده بشه و خب اینا هیچ ارزش نداره واسه خوندن:) پس لطفا وقتتون رو تلف نکنید:))))
* نکتهی غیر مهم: چقدر هوا سرد شده:/
- جمعه ۱۴ مهر ۹۶