روانکاوی

روزای اولی که برمیگردی خونه، شبیه بعد از ظعرای چهارشنبه ست؛ آروم و دلبر. روزای آخر ولی شبیه عصرای جمعه ن؛ ابری و نچسب. الان روزای آخره. قرمه سبزی مامان پز روز جمعه تو رگامه و غصه ی برگشتن. البته که عجیبه ولی دلم واسه تختم توی خوابگاه هم تنگ شده. استرس دارم. باید فردا دوتا تلفن بزنم که نتیجه ش چندان مهم نیست ولی من همیشه فوبیای تلفن ردن داشتم و دارم. دوشنبه امتحان میانترمی دارم که دوبار تا حالا کنسل شده و من چشم دوختم به معجره ی اون ضرب المثلی که میگه "تا سه نشه، بازی نشه!".

از لحاظ روحی نیاز دارم که امروز آزمون کانون میداشتم والان یه هفت هزار تپل قشنگ تو کارنامه م زل میزد به من. دلم واسه رهایی بعد آزمونها، واسه برنامه ریزیای جمعه و شنبه ها، واسه اون پیش فرض زندگی که تو دوران کنکور هیچ وقت تعییر نمیکرد تنگ شده. تو این دو ماه و نیم اخیر اونقدر ثبات تو زندگیم نداشتم که عادت کردم بهش. به استرس گیر نیاوردن بلیط و دیر رسیدن و هم کوپه ای های نچسب و بچسب و پرحرف و پررو هم عادت کردم؛ حتی به دیر رسیدن به کلاسها و دویدن و کش اومدن مسیر خوابگاه تا ساختمون ابن سینا هم. جالبه که به همه چی میشه عادت کرد جز تلفن زدن به آدمایی که نمیشناسی واسه کارایی که خودتم نمیدونی چرا باید انجامشون بدی.

امشب شب خوبیه چون دیگه ابری نیست. خوشحالم که تنها مانع بین شهر من و ستاره ها، ابره. امشب میتونم زل بزنم به آسمون و صیاد رو پیدا کنم و به کسی غر نزنم. تنها ناراحتیم اینه که دست دست کردم و بلیط مستقیم شهر خودم به تهران رو از دست دادم و خب حیفش. البته درعوضش میتونم با یه چهارنفره برگردم. میتونم قبل رفتن برم زیارت. الان دم اذانه و مسجد؟ آره دیشب اونجا بودم و حس میکنم که همه یه جور دیگه نگاهم میکنن از وقتی دانشجو شدم. البته همه همینطورن. انتظارات فامیل های ما از یک دانشجوی تهران خیلی جالبه. مثلا فکر میکنن در عرض سه هفته زندگی در تهران یهو قراره با یه آدم کاملا متفاوت روبرو شن. یهو قراره آرایش کنی و چادرتو برداری و روسریتو بدی عقبتر و لباسای مارکدار بپوشی. و خب بیخیال بابا. تهرانم یه شهره دیگه مثل هر شهر دیگه ای. چطور میشه از یه شهر -صرفا یه شهر- انتظار داشت که یه آدم رو کن فیکون کنه؟ اونم شهری که نمای بالاش قشنگ تداعی کننده "رهش" امیرخانیه.

 

 

+ شما سایتی رو میشناسید که بشه ازش فیلم دانلود کرد و الانم در دسترس باشه؟

++ یه مشکلی که دقیقا همین الان فهمیدمش اینه که لپ تاپم صدا نمیده و نمیدونم مشکلش کجاست /: یعنی صداش تو تنظیماتش تا آخر بازه ولی هر آهنگ یا ویدیویی که پلی میکنم اصلا صدایی نداره :| کسی حدسی داره؟ حقیقتا تحمل اینو دیگه ندارم :|

 

سلام اسمارتیز 

خوبی ؟ تهران راحت تر شده برات ؟! امیدوارم با ترافیک و الودگی هاش کنار اومده باشی ! 

اسمارتیز به شدت درس نمیخونم به شدت بی انگیزه شدم به شدت دارم رو روال گور بابای همه چیز پیش میرم 

باید از صیاد بری سمت خوابگاهتون ؟! من مسیر هر روزمه مدرسم قیطریس ( گفته بودی برای شما هم شمال تهرانِ اما اونقدری برف نیومده گفتم قیطریه تا بگم توی اون محدوده و ولنجک و اون جاها خیلی برف اومده حدوده چهار منطقه از تهران ) و امروز که کلاس رفته بودم به شدت الوده بود اصلا دیگه نمیشد کوه ها رو دید و از اسمون ذوق کرد دلم برای شهرمم حتی میسوزه 

امیدوارم این روزای خوابگاهیت بگذره دوباره بری پیش خانواده و یه عالمه و هر روز از اون قرمه سبزی های مامان پز بخوری 

اپارات میتونی بره من تازه با این مواجه شدم که تقریبا همه ی فیلم های خفن رو داره و حتی بدون سانسورشم میتونی پیدا کنی 

سلام آبان :)

آره خدا رو شکر :))) با ترافیکش کنار اومدم اما همچنان خیلی برام غیرمنطقیه که اییین همه از وقت آدم برای رفت و آمد تلف شه دی: آلودگی هم اون وقتی عمیق احساسش کردم که تو روزایی که آلودگی خیلی زیاد بود کلاس تربیت بدنی داشتیم و مربیمونم مثل همیشه یه عالمه دووندمون و اونقدر سرفه کردیم که سردرد شدیم همگی :|

عه؟ پس وقتشه بیام و خصوصی به حسابت برسم دختر :))) من فکر میکنم این وضعیت تو این بازه زمانی بیشتر حاصل عدم شفافیت مسیری که باید طی کنی در ادامه و همینطور عدم رضایت از مسیریه که تا الان طی شده. وقتشه یه بار دیگه بشینی با خودت و آرمان هات خلوت کنی و ببینی چندچندی؟ کجای کاری و چقدر دیگه از مسیرت مونده؟ اگه خواستی بیشتر درموردش حرف میزنیم چون اصولا حرف زدن برای یه کنکوری خوبه به نظرم :)
نهههه :) منظورم از صیاد، صورت فلکی صیاد بود :) ما منطقه سه ایم :) البته اون رمان که برف میومد نزدیک برج میلاد بودم که نمیدونم منطقه چند میشه ولی شب که رسیدم خوابگاه هیچ اثری از برفای صبح نمونده بود دیگه.
البته الان هنوز پیش خانواده ام :)))))) هنوز تازه برای فردا بعد از ظهر بلیط دارم به تهران و خداروشکر اون قطاری که مستیم از شهر خودم به تهران میره یه نفر کنسلی داشت و تونستم بگیرمش دی: تو ببین من هنوز فردا میخوام برگردم و از کی شروع کردم به ننه من غریبم بازی دی:

خدا رو شکر وصل شد اینترنتمون دیگه :) ولی مرسی از پیشنهادت :)))

https://fileniko.com/

 

 بهتر از هیچیه!!

 

ممنون :))))
الان که وصل شده دیگه خدا رو شکر :| اما نگه میداریم واسه بعدا شاید دوباره لازممون شد :|

اصلا نمی‌دونم چطور میشه واسه کنکور دل‌تنگ شد! من هربار یادم میفته، میگم خداروشکر که واسه یه پندار اشتباه درباره دارو، خودمو گرفتار کنکورِ عوضیِ بیشعور نکردم :))

 

تهران خیلی چیزا رو توی خیلی‌ها تغییر داده :)) پنداشتشون صددرصد غلط نیست. ولی شناختشون از آدمیزاد، صددرصد غلطه؛ چون تعمیم میدن به همه و اگه یکی تغییر نکرد، با تعجب نگاهش می‌کنن! در حالیکه خیلی‌ها توی شرایط عجیب‌تر از تهران هم بودن و در جهت منفی عوض نشدن.

دی: منم همیشه نه ولی گاهی دلم برای بعضی از حس هاش تنگ میشه :)) منم خدارو شکر میکنم که پشت کنکور نموندم و الان کاملا راضیم :)


آره اینو قبول دارم خدایی :) اما تعمیم دادن این قضیه به همه رو نمیفهمم واقعا :|

درایور بلندگوی لپ‌تاپت رو چک کن و آپدیت کن. شاید از این باشه. خیلی وقته با ویندوز کار مداوم نکردم و اسمشو نمیدونم، ولی یه سری تنظیمات هم هست که میشه تنظیم کرد فقط از بلندگوی راست یا چپ صدا بیاد یا از هیچکدومشون نیاد و فقط به خروجی مثل هدفون صدا بره. اینا رو هم اگه می‌دونی کجاست و چجوریه، چک کن :))

اونا رو و هرجای دیگه ای که بلد بودم و میدونستم به صدا ربط داره دستکاری کردم و درست نشد. آخرش میدونین چیکار کردم؟ هندزفری وصل کردم و یه آهنگ پلی کردم و بعد هندزفری رو جدا کردم و درست شد :|
یعنی خودمم منطق لپ تاپمو نفهمیدم :| از من دیوونه تر اینه باز دی:

آهااااان :))) فهمیدم چی شده. این مشکل برای رادیوی من پیش میومد. در واقع اون پورت سه‌ونیم میلیمتری لپ‌تاپ یه مشکلی داره :)) همین الانم هندزفری رو بکنید توش و یخورده بالا و پایینش کنید، دوباره بلندگو قطع و وصل میشه :))))) یادش به‌خیر. چقد از کشف این مشکل توی رادیوم خوشحال شده بودم :دی

عجب :)) پس دیوونه نیست، معیوبه دی: البته شنیدن این خبر وقتی هنوز یه ماهم نیست که لپ تاپمو تحویل گرفتم جانکاهه ولی خب عیب جالبیه دی:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend