مثل این فیلم ها که نشان میدهند خانوادهای پشت در اتاق عمل به انتظار نشستهاند و ثانیهها کند میگذرند و تیک تاک ساعت روی اعصاب است...
مثل صدای خستهای که از آن طرف تلفن و در جایی ۲۰۰ کیلومتر دورتر میگوید: هنوز تو اتاق عملن... چیزی به ما نمیگن دکترا... دعا کنید فقط...
مثل تمام سختیهایی که خدا میگذارد در بغل انسان و اگر صبرشان کرده باشی، جایت مستقیم توی بغل خودش است...
حال من، مثل تمام اینهاست(سومی، کمی خفیفتر و حتی نامحسوس)
قرار بود عمل تا ساعت ۱۲:۳۰ تمام شده باشد، ولی نشده است هنوز. حالا چهار ساعتی میگذرد از شروعش. گفتهاند تا اینجا موفقیت آمیز بوده و به بعدش با خداست.
دعایمان میکنید؟ داغدار شدن یک خانواده آن هم دو بار آن هم در یک فاصلهی هفت هشت ماهه، خیلی سنگین و جانکاه است...
لطفا دعایمان کنید این لحظهها را... به روایتی، هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم...
انشاءالله در عروسیهایتان جبران خواهیم نمود:)
- دوشنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۶