شُکر :)))

بذارین براتون بگم که عاشق شدم :) 

و این تمام اتفاقیه که هر چهارشنبه تجربه‌ش میکنم. خب یه بخشیش رو میشه جوگیری قلمداد کرد؛ چون حس خوبش فقط همون روز همراهم میمونه. اما نگم از اون بخشش که کاملا همراهم میمونه و حس خوبش تو روحم رسوخ میکنه.

در وصفش هم مثلا باید گفت: «آنچه خوبان همه دارند، تو یک‌جا داری». قشنگه که پاییز این شکلی باشه مگه نه؟ دلم میخواست که یه روزی، بدون اجبار و ترس یه کارایی رو انجام بدم. الان همون موقعیه که اون کارا رو از سر عشق و علاقه انجام میدم. هنوز چیزای خیلی خیلی بیشتری تو ذهنمه. هنوز راه بلندتری در انتظارمه‌. سخته و دوست‌داشتنی.  باید رو در رو بهش بگم که «سختی؛ ولی من دوست دارم‌. دلم میخواد بشینم کنارت و باهات تجربه کنم و یاد بگیرم. مرسی که هستی.» و بعدشم هزاران هزار شکر به خدا بدهکار بشم؛ مثل همیشه...

 

+ خیر :) 

 

زندگی ذاتش مثل گودزیلاست؛ عجیب، غیرقابل پیش بینی، گاهی وحشتناک، گاهی جالب، گاهی آرام.
چطور می شود گودزیلا ها را رام کرد؟ و چطور می شود افسار گودزیلا را به دست گرفت؟
این همان چیزیست که آدم ها را به حرکت وا می دارد...

:)
پیام های کوتاه
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Customized by a Friend