به نظرم تا به حال هیچ وقتِ هیچ وقت از عمرم را اینقدر منتظر بهار نبودهام. انگار که قرار باشد بهار مرا ریکاوری کند. یک جور که که انگار شرطی شدهام. که حتما باید بهار باشد که تصمیم بگیرم بهتر باشم...
البته امروز که هوا، هوای بهار بود، مثلا باران نم نم میبارید و آفتاب کمرنگ هم میتابید و تازه رعد و برق هم میزد، آنقدر دلم بهار شدهبود که همه را پیچاندم که مسیر مدرسه تا خانه را قدم بزنم:) و البته موفق هم شدم:)
به نظرم وقتی کسی دلش میخواهد کمی پیادهروی کند -هرچند که خیس بشود یا حسابی خسته شود یا اصلا پاهایش نای راه رفتن نداشته باشند- نباید کسی این فرصت را از او بگیرد... قدم زدن روح آدم را شارژ میکند:)))
+ حالم خیلی از پست قبل بهتر است:) دست همه دوستانی که سعی کردند دستم را بگیرند، درد نکند:) انشاءالله که در روبهراهی هایشان جبران کنیم:)
++ نظرات پست قبل فقط تایید شدند... مجال جواب دادن نبود:) و البته خیلی روی هم شده بودند:) باز هم مرسی که هستید:)
* در آغوش حق:)
- يكشنبه ۱۵ اسفند ۹۵