شب غرغر کنی که چرا همه جا برف باریده جز شهر خودت، صبح بیدار بشوی و ببینی برف روی زمین جمع شده:)
راستی شما میدانید که چرا ابرهایی که برف میبارانند شب ها قرمز میشوند؟ البته قرمز که نه، یک جور گلبهی مایل به قرمز:)
در این حالت برفی، خوشایند ترین کار این است که پنجره را باز میکنم، کوچه را نگاه میکنم، برف ها توی صورتم میخورند و سرمای دوستداشتنی در صورتم میدود:)))
کوچه عجیب مناسب قدم زدن است:)چون نصف شب برف باریده، هنوز هیچ کس نظم برفها را به هم نزده. هیچ ردپایی نیست... جز ردپای خدا:))))
راستی به نظرم اولین کسی که سوپرایز کردن را یادمان داد و لذتش را به ما چشاند، خدا بود:) قبول دارید؟:)))
* خیلی بده که آدم همه مانتوهاش نخی باشه:/ بعد واقعا من تو زمستونم مانتو نخی میپوشم ینی؟:/
** راستی بیاین اگه امکانش هست تو خونه بیشتر لباس گرم بپوشیم و بخاری ها رو یه کم کمتر کنیم:) شاید هموطنامون تو یه جاهایی دورتر از ما از سرما خوابشون نبرده باشه...
*** بابا میگن ۱۵ سانتی متر برف اومده تقریبا^_^ تو جایی مثل شهر ما زیاد محسوب میشه:) بعد تازه هنوزم داره میاد:)))
**** قهوه میچسبه با یه کتاب خوشمزه:)
+ در آغوش خدای مهربون:)
- جمعه ۱۵ بهمن ۹۵