باران به وقت بهمن
باران به وقت نیمه شب
باران به وقت اضطراب...
حس اینکه پشیمان شوی، شک کنی، بلغزی... وحشتناکترین حس های ممکن هستند. مثل اینکه لب پرتگاه باشی، چشمانت بسته باشد و ندانی یک قدم دیگر مانده تا سقوط، دو قدم دیگر یا ...؟
باران مثل برف نیست که روی همهچیز را بپوشاند. مثل برف نیست که تمام پستیها و بلندی ها را یکی کند.
باران، باران است؛ شفاف و آینهگون. باید باران ببارد. باید ببارد و غبارروبی کند. شاید که پردهها بیفتند. شاید باز شوند چشمانم. شاید نجات پیدا کنم... شاید...
-----------------------------------------------
* شک و دو راهی و پشیمانی، قطعا عذاباند. به غایت ترسناک و مخوف:(
** در توضیح عنوان باید بگم که فال حافظ گرفتم تو همین حال و اوضاع و این غزل اومد:)
*** هم اکنون نیازمند دعای سبزتان هستیم:)
+ در آغوش حق:)
- سه شنبه ۵ بهمن ۹۵